پسر چشم بارانی
عاشقانه

سلام به همتون به وبلاگ بارونی من خوش اومدید

جمعه 17 شهريور 1398برچسب:, :: 10:44 :: نويسنده : behnam

قطره دلش دریا می خواست.خیلی وقت بود که به خدا گفته بود.از قطره تا دریا راهی ست طولانی راهی از رنج و عشق وصبوری.هر قطره را لیاقت دریا نیستقطره عبور کرد و گذشت.قطره پشت سر گذاشت.قطره‌ ایستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.
تا روزی‌ كه‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند. قطره‌ طعم‌ دریا را چشید. طعم‌ دریا شدن‌ را. اما...
روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست؟
خدا گفت: هست.
قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم. بزرگترین‌ را. بی‌نهایت‌ را.
خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اینجا بی‌نهایت‌ است.
آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ كلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد. اما هیچ‌ كلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت. آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یك‌ قطره‌ ریخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور كرد. و وقتی‌ كه‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چكید، خدا گفت: حالا تو بی‌نهایتی، چون كه‌ عکس من در چشم عاشق است

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:, :: 10:50 :: نويسنده : behnam

 

ندارم بشنومت از این و اون

ببینم عکستو تو آلبوم عکس دیگرون

نمی تونم ببینم با همه مهربونیتو

                           با منی که عمریه دیوونتم،

                          نا مهربون

با همه می بینمت،با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم؟

                      دیگه طاقت ندارم،توام منو دوس نداری

                            خودتم

از همه بیشتر منو تنها میذاری

میدونی نه روزگار،نه مردمش،نه تو،نه عشق

قدیما به این می گفتن،غریبی،بد بیاری

با همه می بینمت،با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم؟

دیگه طاقت ندارم می خوام بیام ببینمت

گل من فک می کنی میخوام بیام بچینمت

دوس دارم یه وقت کوتاه بذاری برای من

توی لحظه های فیروزه ای و ناب و کمت

با همه می بینمت،با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم؟

دیگه طاقت ندارم بخونمت تو هر غزل

گل ارکیده بیارن واسه تو بغل بغل

تو که بهتر میدونی،هیچ کس دیگه نمی گفت

به چشای مثل ماه نازنین تو،عسل

با همه می بینمت،با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم؟

دیگه طاقت ندارم همه تو رو طلب کنن

از آتیش عشق تو یا بسوزن یا تب کنن

مگه من مرده باشم که بذارم چند تا دیگه

روزشونو به هوای دیدن تو شب کنن

با همه می بینمت،با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم؟

شنیدم امسال دیگه می خوای بیای تولدم

کلی شرمنده ی این حرفایی که زدم،شدم

با همه می بینمت،با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم؟

چه بیای و چه نیای من همیشه شرمندتم

همیشه مزاحم اخم و نگاه و خندتم

می دونی،عاشقتم،به این دلیله که همش

نگران حالا و گذشته و آیندتم

با همه می بینمت،با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم

زیبا جون اینو بذار تو برگه های چکنویس

نمیگم نخون،بخون و بعدشم روش بنویس

اگه خوب نگاه کنی،می بینی که مونده رو اون

رد اشک دو تا چشم عاشق و ابری و خیس

با همه می بینمت،با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه عاشق چشم تو شدم؟

زیبا جون من و ببخش،عاشقتم اما بدم

توی این دنیا،فقط دیوونگی رو بلدم

من میرم واسه هر چی که بگی هر چی بخوای

به دلت نگیر که این حرف و یه عالمه زدم

با همه می بینمت،با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم؟ 

  

 

پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, :: 19:6 :: نويسنده : behnam

 

همه بغضشون گرفته چرا بارون نمیاد!؟

لیلی مرد از غم دوری چرا مجنون نمیاد!؟

روی ماهش کجا پنهون شده اون رفته کجا!؟

چرا از اونور ابرا دیگه بیرون نمیاد!؟

نیتت رو واسه فال قهوه کردم ولی حیف

عکس چشمای قشنقت توی فنجون نمیاد

من و کشتی تو با اون خنجر دوریت بی عجبه

چرا از این دله دیوونه یه کم خون نمیاد!؟

مگه تو بیخبری موم رو پریشون میکنم

دل تو حتی واسه موی پریشون نمیاد

دلت از بس سفیده و لطیفه مثل برف

 از خجالت تو برفی تو زمستون نمیاد

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود تو اومدی

درا رو بستم از اون وقت دیگه مهمون نمیاد

صدایه بارون قشنگه به شیشه که میخوره

اما با غم نجیب روی ناودون نمیاد

دوسه بار برات نوشتم مثل آینه میمونی

تو یه بار جواب ندادی چرا شمعدون نمیاد

عمریه اسیرتم اسیر اون چشمای ناز

یه ملاقاتی واسم یه بار تو زندون نمیاد

نمیگه کسی واسه مرمتش فکری کنیم

هیچکسی سراغ این کلبه ی ویرون نمیاد

زندگی بازیه شطرنج و من منتظرم

طرف مقابلم ولی به میدون نمیاد

گاهی وقتا اینقدر آب و هوام ابری میشه

که قد اشکای من از رود کارون نمیاد

گاهی با خودم میگم شاید میخواد ذوق بکنم

اما معلومه نخواد بیاد که پنهون نمیاد

اونکه برای دیدنش ستاره میشمری اهل نازه

پس با یه خواهش اسمون نمیاد

تو نامه ی آخری کلی دلیل آورده بود

مثلا چون تشنه اند باسای تو گلدون نمیاد

لااقل کاش راستشو برای من نوشته بود

کاش واسم نوشته بود به خاطر اون نمیاد...

پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, :: 19:2 :: نويسنده : behnam

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پسر چشم بارانی و آدرس behnam_redone.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 11773
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1